رویا جون اومد خونشون
سلام
پنجشنبه رویا جون رو مرخص کردن و شکر خدا حالش خوب شد و اومد خونشون.
الهی شکر
باباش براش قربونی سر برید و من و شما و بابایی هم جمعه رفتیم دیدنش.
اینم رویا جون
اینم شما که رویا جون رو بغل کردین و هی میگفتی دستتون رو بکشید کنار تا خودم به تنهایی بغلش کنم.
شنبه هم من و شما و بابایی رفتیم خونه خاله سمیه. شما تو ماشین خوابیده بودین منم بغلت کردم و بردم گذاشتم رو تخت خاله سمیه خوابیدین و خاله عاطفه و مامان جون و خاله سمیه با بابایی رویا جون رو بردن تست شنوایی سنجی.
حوالی ساعت چهار عصر دوستم تقی زاده هم اومد خونه خاله سمیه و شما همش به ایشون دوست دوست میگفتین. برات یه جفت جوراب آورده بودن و واسه رویا جون هم یه پیراهن خوشگل که دست گلشون درد نکنه.
شکر خدا بابایی زنگ زد و گفتن که تست شنوایی رویا جون سالمه و من و خاله سمیه (منظورم دوستمه) کلی خوشحال شدیم خاله سمیه که از ذوق گریه کردن.
خدایا شکرت.