مسافرت به نیر
سلام عزیزم
خوشگل مامان چطوره؟
پریماه جونم دو سه روز بود با بابایی هماهنگ کرده بودیم بریم خونه دوستم شیرین. خاله شیرین همکلاسی و هم اتاقی دوران دانشگاهیم هستن و خونشون تو نیر از شهرهای اردبیله. خلاصله سه شنبه ساعت پنج عصر حرکت کردیم و شما کل مسیر و تو بلغم خواب بودین تا اینکه ساعت هفت و نیم رسیدیم. شیرین جون برامون شام قیمه درست کرده بودن و مام براشون یه پتو و فطیر برده بودیم. پدر و مادر شیرین هم اومدن برای خوش آمدگویی. بعدش شب موقع خواب شما می می میخواستی و تا صبح سه بار بیدار شدین و گریه و بی تابی. (کاش زودتر این هوای می می از سرتون بیفته عزیزم).
صبح هم بعد از صبحانه همگی رفتیم شهرستان نمین تا بابایی یه سری ابزار بخرن و حوالی ظهر برگشتیم که شما با امیر مهدی پسر خاله شیرین و اسمادختر خاله شیرین بازی کردین و من و خاله شیرین هم آش دوغا و کباب برای نهار درست کردیم. بعد از نهار هم راه افتادیم و اومدین خونمون.
هوا عالی بود و خیلی بهمون خوش گذشت دست بابایی درد نکنه.
امیر مهدی چهار دست پا راه میرفت و شما و اسما که بدو بدو راه میرفتین امیر هم میامد دنبال شما و شما هر میگفتی مامان..؟ یعنی چرااین میاد دنبال من؟
الهی مامان فدات بشه با اسما کلی نقاشی کشیدی و خیلی بهت خوش گذشت و حسابی بازی کردی.
اینم شما و اسما جون و امیر جون