مسافرت به سرو (شهر مرزی آذربایجان غربی)
سلام مادر جان
امروز صبح ساعت هشت شما و من و بابایی راه افتادیم و رفتیم سرو.
دست بابایی درد نکنه کلی برای راحتی و خوش گذرونی من و شما زحمت میکشه. الهی برگردم.
کلی تفریح و گردش کردیم تو این شهر کلی فروشگاه و مجتمع تجاری خوشگل موشگل بود. ولی هوا شدید سرد بود و کلی برف تو جاده بود.
بابایی برای شما یه بلوز و برای من دوتا بلوز خریدن و کلی شیرینی و حلوای خوشمزه هم خریدن.
و نهارو هم تو شهر اورمیه چلو کباب و جوجه کباب خوردیم و حوالی ساعت هشت عصر رسیدیم خونمون.
مهدی جونی دست گلت درد نکنه به خاطر همه زحماتی که واسه من و پریماه جونم میکشی. فدات عزیز دلم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی