پریماه برقیپریماه برقی، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

پریماه جان

روستای اق بلاغ

سلام نفسم امروز خانواده خاله رقیه و مامان جون حمیده و خاله عاطفه و عمو جمال رفتیم روستای اق بلاغ و عمو جمال یه غاز آورده بودن و اونو کباب کردیم و خوردیم و کلی خوش گذشت یه روستای خوش آب و هوا. اینم پسر خاله رقیه (ابوالفضل) با تفنگ عمو جمال که شما بهش میگی داداش ...
30 تير 1394

سفر قم و جمکران

سلام مامان جان عیدت مبارک عزیزم نماز و روزه هات قبول عید فطر امسال رفتم قم. نماز عید رو تو مرقد حضرت معصومه (ص) خوندیم. جمعه ساعت دو من و شما و بابایی به همراه خانواده همکار بابایی با ماشین اونا رفتیم قم. تو ساوره افطار کردیم و ساعت یازده شب رسیدیم قم. رفتم حرم و نماز و زیارت بعد ساعت دو رفتیم هتل خوابیدم و هشت رفتیم نماز عید فطر و بازار و زیارت و بعد رفتیم جمکران. عزیزم پولهای بیمه امام زمان رو هم دادیم به بخش نذورات. و کلی زیارت کردیم و راه افتادیم و ساعت دوازده شب رسیدیم خونه. یه سفر کوتاه و مختصر. جمکران به روایت تصویر ...
30 تير 1394

سفر مشهد

سلام جان مادر عزیزم هشت تیر ساعت هشت و نیم با پرواز هواپیمایی آتا عازم مشهد مقدس شدیم. آجان و مامان جون و خاله عاطفه من و شما و بابایی هتلمون هم هتل همراز بود. سفر خیلی خوبی بود و به همه حسابی خوش گذشت. این سفر اولین سفر مشهد شما و آجان خاله عاطفه بود. من و بابایی و مامان جون حمیده چند بار قبلا رفته بودیم مشهد. پریماه در مشهد مقدس باباجون تو مشهد مارو بازار و خواجه مراد و خواجه اباست بردن. انشالله زیادت کربلا و مکه هم قسمت گل دخترمون بشه.   ...
15 تير 1394

سوپ خوردن پری ماه جان

سلام نفسم عزیزم هر روز برات سوپ یا آش درست میکنم و تو مخلوط کن میریزم تا هم تو خونه بهت بدم و هم میزارم تو ظرف غذات و عمه مهری جون بهت میده. دستت بابایی درد نکنه برات پاچه میخره و تمیز میکنه و خردشون میکنه منم با آب و پیاز و نمک میزارم کامل میپزه و استخونهاشو میگیرم و مخلفاتشو مخلوط میکنم و میزارم تو فریزر و تو سوپت میریزم. که عزیزمون نوش جان کنه. الهی مامان فدات بشه. تو فرنی ات هم همیشه بابایی برات بادام میخره و منم آسیابش میکنم و با فرنیت مخلوط میکنم و عمه مهری جون صبحانه بهت با زرده تخم بلدرچین میده میخورین. ...
31 خرداد 1394

فروردین و خرداد 94

سلام مامان جان خوشگل خودم عید امسال کلی خرید کردیم برات یه دست کامل بلوز و شلوار یه پیراهن خوشگل دوتا کفش و کلی بلوز برات خریدیم. بابایی امسال خودش یه کار جدید شروع کرد یعنی از شریکش جدا شد و شکر خدا خودش کاسبی ابزار آلات رو به راه انداخت خدا جون انشالله به کسب و کار بابایی برکت بده. منم تا سیزده بدر مرخصی گرفتم و قراره پانزده روز کنار هم خوش بگذرونیم. هفته اول عید که به دید و بازدید گذشت. پنج فروردین ماه هم عروسی محمد و مهساجون بود که شما با پیراهن خوشگتون تو تالار کلی خودنمایی کردین و رقصیدین. الهی مامان قربونت بشه. اینم خوشگل خودم قبل از عروسی تو خونه مامان جون حمیده سیزده بدر سال 94 عزیزدلم مامان سیزده بدرم...
29 خرداد 1394

خرید عید

سلام عزیزدلم امروز بابایی مارو به همراه حاج خانوم و حاج آقا و عمه رزیتا و دختر عمه اسما بردن تبریز هم بازار رو گشتیم و هم حاج آقا برامون جغور بغور خریدن و تو ماشین خوردیم. اینم شما و دختر عمه اسما ...
20 اسفند 1393

بهمن 93

سلام عشقم هوا سرده و روزهای تکراری صبح خونه عمه مهری و بعد از ظهر هم خونه خودمون و عصرها هم با ماشین تو خیابانهای شهرمون گشت و گذار. اینم از پریماه خسته که بدون بالش و پتو به پشت خوابیدی مامان قربون اون گمبلت بشه.   ...
12 بهمن 1393

روزهای نزدیک به تولد گل دخترم آذر ماه 93 بهترین ماه خدا

سلام نفسم این روزها من و بابایی به همراه شما درگیر کارهای تولد شما هستیم خرید و تدارکات و ... الهی مامان قربونت بشه عزیزم خیلی دوستت داریم و این کارهارو برات با عشق انجام میدیم.   آذر ماه خونه عمه مهری جون   بابایی این عکستون رو خیلی دوست داره بخصوص لب پایینیتون اونطور کردی میخواد که بخوردت. ...
11 آذر 1393