پریماه برقیپریماه برقی، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

پریماه جان

28 اسفند نود وچهار

سلام پریماه جونم عزیزم امروز جمعه بود ولی شهردار گفته بود بیایم سرکار فردا هم گفتن بیایم که من نمیام امروز ساعت هشت باهم بیدار شدیم و صبحانه خوردیم و شمارو حاضر کردم و آوردمت اداره کلی ذوق داشتی که با من میای سرکار. دو ساعت تو اداره بودیم چون خلوت بود باهم رفتیم خونه خاله مریم . به ریس دفتر شهردار سپردم اگه کسی اومد بهم زنگ بزنن بیایم که بعد از یک ساعت زنگ زدن من و شما برگشتیم اداره پسر آقای شهردار هم اومده بود اداره که با شما کلی بازی کرد و با هم نقاشی کشیدید. ...
28 اسفند 1394

خریدهای عید پریماه جان

سلام زندگی من خریدهای عید دخترک گلم به روایت تصویر مبارک گل دخترم باشه انشالله به سلامتی و خوشی استفاده کنی عزیزکم پیشاپیش هم سال نو رو بهت تبریک میگم عاشقتم مامانی خیلی خیلی دوست دارم مهربان خودم ...
16 اسفند 1394

عقدکنان دختر عمو فاطمه

سلام مامانی پریماه جون امشب عقد کنان فاطمه خواهر آتنا بود. الهی با عمو اکبر خوشبخت بشن انشالله. من و شما هم لباس ست که دادم خیاط برای شما دوخته رو پوشیدیم ست مادر و دختر خوشگل و ناز. همه با دیدن من و شما کلی ذوق زده شده بودن. سه دست لباس دادم خیاط برای شما دوخته تا با سه دست لباسهای خودم ست بشیم. مبارکت باشه مامانی ...
1 اسفند 1394

بهمن ماه پریماه جان

سلام عزیزدلم الهی مامان فدای خوشگل خودش بشه. پریماه دوباره خرگوش میشود.                                   پریماه در ساعت سه بامداد پریماه در حال تاب عباسی صبح زود قبل از شستن دست و صورت رویا جونی خاله در چهارماهگی ...
30 بهمن 1394

تولد مامانی و گل دخترم

سلام عزیز دلم امروز تولد مامانی و شمارو باهم گرفتیم و بابایی سنگ تموم گذاشتن که دست گلشون درد نکنه. شما و بابایی و من و عمه مهری و دختر عمه اسما پنج نفری باهم تولد گرفتیم. اول رفتیم شهر بازی و شما اساسی بازی کردین. بعد یه کیک خوشگل به انتخاب شما خریدیم و بعد هم شام. ...
25 دی 1394

پاگشای رویا جون

سلام جونم مامانی شکر خدا گوشهات خوب شد البته دکتر برات 4 تا پلی سیلین و 3 تا سفتریاسکن داد با دوتا شربت. الهی مامان فدات بشه که برای هر آمپول کلی گریه میکنی و میای خونه حوله گرم میکنم و میزارم رو جای آمپولها و شمام با زبون شیرینت میگی مامان جنگی آمپول زد. (آقای جنگی تزریقات محلمونه). امروز جمعه بود و رویا و خاله سمیه و دخترهای عمه مهری و مامان جون لطیفه و عمه رزیتا رو نهار دعوت کردیم خونمون. از رویا کلی عکس انداختیم تا بدیم چاپ کنن و هدیه پاگشا بدیم به رویا جون. رویا جون وقتی اولین بار اومدن خونه ما. اینم عکسهای رویا جون که دوستم زحمت طراحی و چاپشون رو کشید دست گلشون درد نکنه. الهی مامان قربونت بشه که اصلا نزاشتی ل...
18 دی 1394