پریماه برقیپریماه برقی، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

پریماه جان

تولد گل دخترم مبارک.

سلام عزیز دلم مامانی عاشقته و دوستت داره اینو هیچ وقت فراموش نکن. تولد دوسالگیت رو بهت تبریک میگم عزیزم و آرزو میکنم همیشه شاد و سر زنده و خوشبخت باشی و بتونی تولد صد و بیست سالگیت رو جشن بگیری. عزیز دلم برای تولد امسالت سه تا النگو با یه جفت گوشواره برات خریدیم و چون تولدتون نزدیک  با رحلت حضرت محمد (ص) و امام رضا (ع) بود تصیمیم گرفتیم کیک و شیرینی نگیریم و انشالله سالهای دیگه جبران میکنیم برات. خودم به کمک دوستم منیر جون کلی تم زنبور برات کار کرده بودم که نشد بدم چاپ و تصمیم دارم انشاالله برای سال بعد اجراشون کنم. مامانی دوستت دارم و عاشقتم. راستی امروز رویا جون هم اومد خونه مامان جون حمیده برای پاگشا. من و شم...
17 آذر 1394

مسافرت به نیر

سلام عزیزم خوشگل مامان چطوره؟ پریماه جونم دو سه روز بود با بابایی هماهنگ کرده بودیم بریم خونه دوستم شیرین. خاله شیرین همکلاسی و هم اتاقی دوران دانشگاهیم هستن و خونشون تو نیر از شهرهای اردبیله. خلاصله سه شنبه ساعت پنج عصر حرکت کردیم و شما کل مسیر و تو بلغم خواب بودین تا اینکه ساعت هفت و نیم رسیدیم. شیرین جون برامون شام قیمه درست کرده بودن و مام براشون یه پتو و فطیر برده بودیم. پدر و مادر شیرین هم اومدن برای خوش آمدگویی. بعدش شب موقع خواب شما می می میخواستی و تا صبح سه بار بیدار شدین و گریه و بی تابی. (کاش زودتر این هوای می می از سرتون بیفته عزیزم). صبح هم بعد از صبحانه همگی رفتیم شهرستان نمین تا بابایی یه سری ابزار بخرن و حوالی ظهر ب...
12 آذر 1394

پروژه از شیر گیری شکر خدا به خوبی سپری شد

عزیزم سلام پریماه جان برات خیلی سخت بود ولی از خدا بابت اینکه دختری به صبوری شما به من داده ممنونم. اصلا فکر نمیکردم بتونیم این مرحله رو هم سپری کنیم ولی شکر خدا... عزیزم با اینکه هوای می می هنوز هم توی سرت هست و هر از گاهی دهنت رو به بلوزم میمالی و یعنی داری می می رو مز مز میکنی ولی سه شبه راحت میخوابی و فقط کمی آب میخوای و بعدش هم میخوابی. الهی مامان قربونت بره که اینقد مقاوم هستی و صبور خدایا شکرت عزیز دل مادر با اینکه خیلی مرعات میکردم می می خوردن رویا رو نبینی ولی یه بار رویا جون رو در حال شیر خودرن دیدی و چنان با حسرت گفتی مامان رویا دندون نداره قاقا بخوره واسه همین می می میخوره. و دلم منو رو خون کردی و تو دلم کلی برات گ...
9 آذر 1394

رویا جون اومد خونشون

سلام پنجشنبه رویا جون رو مرخص کردن و شکر خدا حالش خوب شد و اومد خونشون. الهی شکر باباش براش قربونی سر برید و من و شما و بابایی هم جمعه رفتیم دیدنش. اینم رویا جون اینم شما که رویا جون رو بغل کردین و هی میگفتی دستتون رو بکشید کنار تا خودم به تنهایی بغلش کنم. شنبه هم من و شما و بابایی رفتیم خونه خاله سمیه. شما تو ماشین خوابیده بودین منم بغلت کردم و بردم گذاشتم رو تخت خاله سمیه خوابیدین و خاله عاطفه و مامان جون و خاله سمیه با بابایی رویا جون رو بردن تست شنوایی سنجی. حوالی ساعت چهار عصر دوستم تقی زاده هم اومد خونه خاله سمیه و شما همش به ایشون دوست دوست میگفتین. برات یه جفت جوراب آورده بودن و واسه رویا جون هم یه پیرا...
8 آذر 1394

دخترکم دیگه می می نمیخوره

سلام عزیزکم شب سی آبان روز شنبه که فرداش یک آذر میشد و پریماه جونم یک سال و یازده ماه و چهارده روزش میشد. عزیزم دیشب می می میخوردی ولی نمیدونم چرا هی گاز میگرفتی طوری گاز گرفته بودی که نوک می می ها زخم شده بود ظهر که از اداره اومدم خونه و خواستی می می بخوری دیدی نوکشون زخم شده خودت رفتی چسب آوردی و زدی به می می ها. منم اه و ناله کردم و شمام بلوزمو دادی پایین و رفتی پی بازی و یادت رفت تا اینکه بابایی (بابایی صبح مامان جون حمیده و آجان رو بردن تبریز دیدن خاله سمیه) عصر برگشتن خونه و با هم نهارخوردیم و خاله رقیه و داداشی ابولفضل اومدن خونه ما و بعد از یه ساعت خاله اشرف و سماجون هم اومدن. به کمک خاله ها شام قورمه سبزی درست کردیم تا عمو اصغ...
3 آذر 1394

ساحل نه نه ببخشید رویا جون به دنیا اومد

ای جانم خاله سمیه و عمو  رحیم مبارک باشه. خاله سمیه دو سه روزه کیسه آبش پاره شده بود مامان جون حمیده بردنش بیمارستان الزهرا دو شب اونجا بستریش کردن ولی از انجایی که بیمارستانهای دولتی تحت هیچ شرایطی عمل سزارین نمیکنن خاله سمیه رو بعد از دو روز مرخصش کردن مامانی هم بردش مطب دکتر خودش طاهر فیروزی که دکتر بعد از معاینه گفته بود هر چه زودتر باید بستری بشه و بیاد عملش کنه عفونت تمام بدن خاله رو گرفته بود خاله رو برده بودن بیمارستان شمس و بستریش کرده بودن. من و شما و بابایی و خاله عاطفه هم ساعت هفت عصر رفتیم دیدن خاله سمیه که تا ما رسیدیم خاله رو بردن اتاق عمل و شکر خدا رویا به دنیا اومد ساعت نه شب سه شنبه بیست و شش آبان ماه. ولی چون زو...
29 آبان 1394